مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

جـــشــن ســیـــســـمـــونــی فـــســقــلـــی

سلام پسر فسقلیم 25مرداد جشن سیسمونیت بود همه  فامیل را دعوت کرده بودیم  برای بعداز ظهر به صرف شیرینی و شربت و میوه    زندایی های خودم هم از تهران امدند وخیلی کمک کردند و مهمانی دست انها ومادر بزرگت بود فامیل باباتم مثل همیشه دیر امدند دیگه وقت اذان بود که رسیدند   وقت رقصیدن بود من رفتم وسط لباسم کمی تنگ بودو آن نافم مثل نوک گنجیشک در زده بود ما که ان وسط قر میدادیم و همه بهم میخندیدند و بعد هم سیسمونیت را نشان دادیم و در اتاقت را باز کردیم  تا چند روز  دیگه عکس های اتاقت را میذارم ...
31 مرداد 1392

پـــســر شــیـــطـــون بـــا دســـت کـــوچـــک

سلام پسرم خیلی شیطون شدی تازگی ها یاد گرفتی دستت را زیر دلم سمت راست میبری دیشب دستت را احساس کردم مشت کرده بودی و منهم نوازش میکردم خیلی دستت کوچولو هست قربون مشت کردنت برم پسر شیطون چند روز پیش رفتم پیش  اقای دکترم وقتی سونوگرافی را دید برای شما قرص های تقویتی نوشت  که تا وقت به دنیا امدنت تپل تر شوی..   وقتی به اقای دکتر گفتم میخواهم زاییمان تو آب داشته باشم گفتند مردم     تا نصف روز اب ندارند بخورند تو میخوای تو آب زاییمان کنی .   ...
22 مرداد 1392

ســونــوگــرافــی فــســقــلــی

سلام پسرم  دیروز رفتم سونوگرافی و شما رو دیدم   دکتر گفت همه چی خوبه فقط یه کمی کوچولو هستی اینگار قرار نیست نه من چاق بشم نه شما تپل شوید و دیگه اسمت را میذارم  فسقلی  گفتند که هفته 34تا 35 هستی 20 شهریور به دنیا میایید   وزن شما هم2 کیلو هست  تا وقت  به دنیا امدن وزن شما دو کیلو نیم میرسد به مامانت گفت که غذا  هندونه خربزه و انگور  بایید بخورم و  روی پهلوی چپ بخوابم .     امروز رفتم پیش ماما صدای قلبت را شنید فشارمم گرفت وزنم همه کر د فقط وزنم تو یک ماه تغییر نکرده همان 51  کیلوهستم. ...
16 مرداد 1392

انــتــخــاب اســــم بــرای پــــســــرم تـــــاج ســـــرم

بعد از شش ماه بارداری و جنسیت  شما قرار شد از اسم های که انتخاب کرده بودیم را برای شما بذاریم که هروز کسی برای مان خواب نبیند و توقع نکنند بین مهرشاد  نیما  ارمین  رادمهر  و مهران به این نتیجه رسیدیم که انشاالله  خدا خواسته باشد مهران  بذاریم  .     قبل از ماه مبارک رمضان رفتیم برای شما سیسمونی خریدم.  و روز اول ماه رمضان سیسمونی شما را در اتاق خودمان چیندیم بازم کار دارد اما بعد از ماه رمضان انشا الله هر وقت تونستم عکس هایش را میذارم. ...
14 مرداد 1392

تـــکـــان خــوردن پــــســـرم تـــاج ســــرم

پسر عزیزم چهار ماه و ده روزم بود که شما را احساس کردم مثل باد تو دلم تکان خوردید یک هفته بعد پازدنت را احساس میکردم  به مادربزرگت دست بزار روی دلم شما هم فهمیدید مادر بزرگ دست گذاشته روی دل مامانی شما هم پای کوچولویت را محکم زدید  که مادربزرگ گفت که چه پسر شری چه پای میزنه.   بعد از جنسیت شما هر روز  همراه مادر بزرگ این مغازه ان سیسمونی فروشی برای شما لباس  شیک میخریدیم.    این سه ماه دوم بهترین دوره در زمان زندگیم بوده . ...
13 مرداد 1392

یک روز پر از دلنگرانی و روز تعیین جنسیت شما

سه ماه  دوم خیلی حالم بهتر شد تازه یک هفته از عید گذشته بود از خواب بیدار شدم و به شکمم نگاه کردم با این که 17 هفته از بارداریم گذشته بود شکمی در نیاورده بودم خیلی نگران بودم  و باید برای ازمایش nt میرفتم  دکتر که رفتم خانه مادر بزرگت و  با کمی حالت گریه گفتم  هیچی شکم در نیاوردم بایید بریم دکتر  من که به مادر بزرگت استرس وارد کرده بودم  گفت که باشه امروز میریم زنگ بابات زدم و گفتم دفترچه را بذار برای نوبت  مادر بزرگم زنگ پدر بزرگت زد و گفت شما هم باید بیایید وگرنه منم نمیرم   طاقت خبر بد را ندارم .   ساعت چهار شد و زنگمان زدند من بابا ومادر بزرگ و پد...
12 مرداد 1392

پــــــســــــــــرم تــــــــــاج ســـــــــرم ســــــــه مـــــاه اول بـــــــــــــارداریـــــــم

سه ماه بعد از سقطم از بی بی چک استفاده کردم و دیدم مثبت هست خیلی خوشحال شدم و نگران  همان ماه های اول پیش دکتر رفتم و گفت هم چیز خوبه دوماه  نزدیک تمام که بود باید پیش دکتر میرفتم صدایی قلبت را میشنیدیم خیلی نگران بودم نکند صدایی قلبت را نشنویم  اما دکتر که دستگاه را روی دلم گذاشت بهترین صدایی  بود که تا حالا شنیده بودم   آن سه ماه خیلی سخت گذشت از صبح که بیدار میشدم حالت تهوع تا شب و ماه سه که خیلی حالم بد بود اما گذشت آن سه ماه همراه مادر بزرگت برای خرید اسباب بازی و عروسک همه جا میرفتیم این مغازه آن مغازه  جایی نبود که ما ازش عروسک و اسباب ب...
10 مرداد 1392

فرزند عزیزم امروز که هفته 34 بارداریم هست خاطرتی از اولین بارداریم را مینویسم

پارسال قبل از بارداریم همه نوع ازمایشی را داده بودم و همه چیزم خوب بود                                                      پارسال قبل از ماه رمضان بود که بی بی چک را استفاده کردم و مثبت بود                                                                                           &nb...
9 مرداد 1392
1